نوشته شده توسط : shams

الطاف امام حسین (ع)

آیت الله اراکی فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت
خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت
نه

با تعجب پرسیدم

پس راز این مقام چیست؟


جواب داد
هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم




:: بازدید از این مطلب : 109
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 18 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

بیست و سوم محرم سال ۱۶۹ هجری: مرگ مهدی عباسی

مهدی ابن‌منصور دوانقی، سومین خلیفه طایفه بنی‌عباس، در سال ۱۵۸ هجری پس از مرگ پدرش منصور، بنا به وصیت کتبی و شفاهی او، به مقام خلافت اسلامی نایل آمد.

گرچه ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی توصیه کرده بود که پس از وی، برادرش منصور، و پس از منصور، پسرعموی‌شان عیسی ابن‌موسی ابن‌علی، به مقام خلافت نایل آیند. اما پس از آن‌که منصور به خلافت رسید، پسرعمویش عیسی را از این مقام محروم و معزول کرد و فرزند خویش مهدی را به ولایت‌عهدی برگزید.

مهدی عباسی نیز هنگامی که به کرسی خلافت نشست، راه پدرش را ادامه داد و عیسی ابن‌موسی را از ولایت عهدی معزول و فرزند خویش هادی را به این مقام منصوب کرد.

مهدی عباسی در اواخر عمرش از ولایت‌عهدی فرزندش هادی، دل‌زده و پشیمان شد و تصمیم گرفت فرزند دیگرش هارون را به این مقام منصوب کند، به همین جهت، هادی را که در گرگان به‌سر می‌برد به بغداد فراخواند، تا به‌طور رسمی وی را از ولایت‌عهدی معزول و هارون را ولی‌عهد خود معرفی کند. اما هادی، اعتنایی به پیام پدر نکرد و هم‌چنان در گرگان به‌سر می‌برد و خود را ولی‌عهد می‌دانست.

چنین رفتاری از وی، موجب نگرانی و رنجش خاطر پدرش گردید و وی را ناگزیر کرد که به‌سوی گرگان حرکت و هادی را در آن‌جا توبیخ و از ولایت‌عهدی معزول کند. ولیکن هنگامی که از بغداد خارج شد و به ماسبذان (از بلاد دینور و حدود کلهر، واقع در غرب ایران) رسید، مرگش فرارسید و در همان جا وفات یافت.

پس از مرگش، فرزندش هادی از گرگان به بغداد شتافت و لباس خلافت پوشید و از مردم برای خویش بیعت گرفت و برادرش هارون نیز با وی بیعت و اظهار پیروی نمود.(۱)

  1. تاریخ ابن‌خلدون، ج ۲، ص ۳۰۸، و ص ۳۱۹؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۱۶۴.


:: بازدید از این مطلب : 214
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 17 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

الا یا اهل العالم انا الامام القائم .

آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم هستم.


الا یا اهل العــالم انا الصمصام المنتقم .

آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده ام.

الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا .

بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسینــــ را تشنه کام کشتند.

الا یا اهل العـــالم ان جدی الحسین طرحـــوه عریانا .
بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسینـــــ را عریان روی خاک

 افکندند.

الا یا اهل العـــالم ان جـــــدی الحسیـــن سحقــــوه عدوانا .

آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسینــــــــ را از روی کینه توزی

 پایمال کردند.



:: بازدید از این مطلب : 104
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

بیستم محرم؛ دفن بدن «جون»، خدمتکار امام حسین(ع)

روز بیستم ماه محرم مصادف است با روزی که در سال 61 هجری قمری پس از گذشت چندروز از شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت، بدن خدمتکار امام حسین(ع) به نام «جون» توسط گروهی که برای دفن پیکر شهدا در صحرای کربلا حاضر شده بودند دفن شد. 22-373.jpg

 

  در رخداد روز بیستم محرم سال 61 ه - ق پیرامون واقعه کربلا در این‌باره می‌خوانیم:

 

بعد از 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از قبیله «بنی اسد» بدن شریف "جون" غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.

 

«جون» کسی بود که امیرالمومنین(ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند این غلام برای کمک به او به آن‌جا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(ع) و سپس به خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین(ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.

 

حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

 

«جون» خود را بر قدم‌های مبارک امام حسین(ع) انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه‌لیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

 

«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی‌شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می‌گفت و گریه می‌کرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.

 

با آن‌که جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچه‌ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه‌ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمه‌ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آن‌که اطراف او را گرفتند و زخم‌های فراوانی به او وارد کردند.

 

هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: « بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».

 

از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنان‌که وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.



:: بازدید از این مطلب : 119
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 14 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

اسرا در کوفه- زبان حال زینب کبری(س)(دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت)

اسرا در کوفه- زبان حال زینب کبری(س)

 دنیایی از بی حرمتی دور و برم ریخت

در شهر کوفه عاقبت بال و پرم ریخت

در کوچه های سنگی نامرد کوفه

از روی نیزه، جان من، خاکسترم ریخت 

از آن نگاه بی حیا، فهمیده ام من

 

هرگه که قرآنی تلاوت شد ز نیزه

دریایی از غصّه ز چشمان ترم ریخت

وقتی تو را کنج نتوری ، جای دادند

یکباره آه از عمق جان مادرم ریخت

نذری نموده پیرمردی با عصایش

وقتی تو را زد، خاک ِ آن روی سرم ریخت

دیشب سرت را با سر ساقی ، زمین زد

یکباره دیدم آیه های پیکرم ریخت

در پایتخت عدل مولای یتیمان

بُغضی درون این گلو و حنجرم ریخت

آن آتشی که از مدینه شعله ور شد

در کوفه شد خاکستری، بر باورم ریخت

شاعر:محمدمهدی عبدالهی



:: بازدید از این مطلب : 117
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 13 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

ماه محرم

محرم نخستین ماه از ماه‌های دوازده گانه قمری و یکی از ماه‌های حرام است که در دوران جاهلیت و نیز در اسلام، جنگ در آن تحریم شده بود.

Moharam

شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمری دارای نماز و آداب خاصی است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان بیان شده است.

محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداری شیعیان در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام است.
حوادث و وقایع فراوانی در ماه محرم رخ داده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شویم:

غزوه ذات الرقاع، فتح خیبر، ازدواج حضرت زهرا، ورود امیر مؤمنان علی علیه السلام، حادثه خونین کربلا – تاسوعا و عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان امام به کوفه و شام.

همچنین نقل است که به خلافت رسیدن عثمان، قتل محمد امین برادر مأمون عباسی، قتل جعفر برمکی و انقراض آل برمک و دولت برامکه، واقعه هولاکو و مستعصم و انقراض دولت بنی عباس در این ماه بوده است.

عروج حضرت ادریس به آسمان، استجابت دعای حضرت زکریا علیه السلام، عبور حضرت موسی علیه السلام از دریا و غرق شدن فرعونیان در نیل و عذاب اصحاب فیل نیز در ماه محرم رخ داده است.

 

بازنشر : ویژه نامه محرم آلامتو
منبع: هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص ۵۳؛ مفاتیح الجنان، ص ۵۲۱

به اشتراک بگذارید...



:: بازدید از این مطلب : 94
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 12 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

نخلگرداني در عاشورا شهر طرقرود

 

آئین‌های عزاداری در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف کشور   نخلگرداني در عاشورا شهر طرقرود



:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

 

آیت‌الله بهجت می‌گفتند گریه بر امام حسین(ع) از نماز شب بالاتر است

فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفت: پدرم درباره روضه‌ها اصرار داشتند مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود، آخرش به امام حسین(ع) ختم‌ شود.می
فراپرس: به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان اباعبدلله‌الحسین علیه‌السلام گفت‌وگوی مشروحی را با حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت انجام داده‌ایم که در بخش دوم و پایانی به دیدگاه‌های آیت‌الله العظمی بهجت درباره فلسفه عزاداری می‌‌پردازیم.

انبیاء برای امام حسین علیه‌السلام گریه کرده‌اند

* چرا برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنیم؟/ فلسفه گریه از دید آیت‌الله بهجت چه بود؟

ـ امام حسین (ع) شخصیت بی‌نظیری است که خداوند در عالم وجود فقط همین یکی را آفریده است. این به این معنی نیست که بقیه هیچ‌‌ کدام از این ویژگی‌ها را نداشته‌اند، ولی کسی که همه این ویژگی‌ها و خوبی‌ها را تا حد اعلی داشته باشد و همه چیزش را بدهد فقط اباعبدلله (ع) است.

کار عظیم امام حسین (ع) در عالم، یگانه است. حالا ما برای چنین شخصیت عظیمی گریه می‌کنیم. گاهی این گریه مرتبه‌ای از ناراحتی است و گاهی مرتبه‌ای از محبت است و اشک از شدت شوق و علاقه است و انسان نمی‌تواند تحمل کند و اشک می‌ریزد.

گریه ذاتاً چند نوع است. گریه می‌تواند از سر خوف، شوق، محبت، ناراحتی و... باشد. خیلی از انبیاء از خوف خدا گریه می‌کردند. وقتی عظمت خدا را احساس می‌کردند و در حضور او حتی خیال دیگری می‌کردند، از خوف گریه می‌کردند. اصلا داشتن اندیشه‌ای غیر از خدا برای آنها وحشتناک بوده است.

پدرم می‌گفت این حرف چیست که می‌گویند گریه یعنی چه؟ خیلی از انبیاء از خوف خدا بکاء داشته‌اند. آیا از شوق لقاء خدا بکاء نداشتند؟ گریه از شوق رسیدن به معشوق حقیقی عالم داشته‌اند. علاوه بر آن داریم که خود انبیاء برای امام حسین (ع) گریه می‌کردند. آنها وقتی عظمت کار امام حسین (ع) را درک کردند، اشکشان جاری شد و توسل پیدا کردند. این مسئله، تک بودن و عظمت کار امام حسین (ع) را نشان می‌دهد.

عظمت کار امام حسین(ع) در برابر کار ابراهیم خلیل(ع)

امام حسین (ع) وجود عظیمی است که خدا او را دوست دارد. چه‌طور دوستش دارد؟ آیا همان‌طور که حضرت ابراهیم را دوست دارد؟ نه، خیلی بالاتر از آن است. چرا خداوند اینگونه به اباعبدلله (ع) محبت دارد؟ حضرت ابراهیم تسلیم امر خدا شد و زن و یک فرزند را به بیابان بی آب و علف برد که در آنجا دشمن نبود. یا در سالهای بعد فرزندی را که رعنا شده بود به قربانگاه برد و خواست به دستور خدا قربانی‌اش کند و از آن گذشت ولی فرزندش حتی یک جراحت برنداشت و قطره‌ای خون از او جاری نشد.

خداوند برای حضرت ابراهیم سوره‌ای نازل کرد و در شأن ایشان این همه آیات دارد. حالا سوال من این است اگر خداوند می‌خواست راجع ‌به امام حسین (ع) بگوید، چه می‌کرد؟ چند برابر حضرت ابراهیم باید در مورد او می‌گفت؟ یعنی اگر بعد از قضیه حضرت ابراهیم و عبودیت و گذشت و سرسپردگی که نسبت به خداوند داشت، حالا خداوند راجع ‌به امام حسین (ع) سوره‌ای نازل می‌کرد، چه می‌گفت؟ خداوند چه تعریفی از او می کرد؟

اگر ما با آن نشانه‌ها و الگوها و ابزارهای شناسایی که خداوند داده، به عظمت کار امام حسین (ع) نگاه کنیم، اینقدر عظیم است که اصلا نمی‌توانیم عظمت آن را درک کنیم. گاهی گریه ما احساسی است در حالی‌که این گریه می‌تواند کارکردهای بسیار بیشتری داشته باشد.

گریه، اذن دخول و محرم شدن انسان است

پدرم می‌گفت: گریه، رابطه انسان با آن طرف عالم است. گریه، واسطه و رابطه است. وقتی که می‌خواهید وارد حرمی شوید و پا به حریمی بگذارید، طلب اجازه می‌کنید و اذن دخول می‌گیرید.

می‌گویید یا خداوند من وارد شوم؟ آیا یا پیامبر وارد شوم؟ یا امام وارد شوم؟ و در روایت است که اگر برای اذن دخول زیارت امام حسین (ع) اشک از چشمت جاری شد، بدان اجازه داده شده است.

پس این اشک رابطه انسان با ماوراء است. این اشک یک نشانه است. یک رمز است. فقط یک اتفاق فیزیکی نیست. پدرم تأکید داشت خود گریه یک اذن و اجازه است. مثل چراغی است که روشن می‌شود و برای تو نشانه است. اگر اشکی آمد، علامت این است که به تو اذن داده‌اند. این عین عبارت آقاست.

پس اشک گاهی به اعلی علییین وصل است و کلیدش از آنجا زده شده است. ممکن است خیلی‌ها این را نفهمند و بگویند خرافات است، در حالی‌که این اشک به عالم بالا مربوط می‌شود.

مطلب دیگر این است که گریه به واسطه جهتی که مصرف می‌شود دارای عظمت است. باید دید چه معرفتی این اشک را به وجود آورده است. مهم است که عاملی که این کلید را زده است، چه بوده است.

گریه بر سیدالشهدا علیه‌السلام، بالاتر از نماز شب

پدرم می‌گفت: گریه بر سیدالشهدا (ع) از افضل مستحبات باشد. گریه بر سیدالشهدا (ع) از همه مستحبات بالاتر است حتی از نماز شب! چون نماز شب حالتی جسمی دارد ولی گریه بر سیدالشهدا (ع) رقّت روحی است و عامل آن، آن را در درون انسان به وجود آورده است. کلید آن از نهان قلب خورده است و این خیلی ارزشمند است.

آیت الله بهجت، 50 سال هر هفته مراسم داشتند و خودشان جلوی در می‌نشستند

* التزام آیت‌الله بهجت به برگزاری روضه اباعبدلله (ع) تا چه حدی بود که حتی تداوم آن را در وصیت نامه خود ذکر کردند؟

ـ مسئله روضه اباعبدلله (ع) اینقدر برای آیت‌الله بهجت مهم بود که حدود 50 سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد.

سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می‌کرد و خودش دم در می‌نشست و برای هرکسی که وارد می‌شد، احترام می‌کرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل می‌شد.

استاد آیت‌الله بهجت پای سماور می‌نشست و در روضه سیدالشهدا علیه‌السلام چای می‌داد

ایشان می‌گفت: استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی (آیت الله کمپانی اصفهانی) که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضه ابا عبدالله (ع) پای سماور می‌نشست و چای می‌داد.

مطلب دیگری که پدرم در این روضه‌ها بر آن اصرار داشت این بود که مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود، باید آخرش به امام حسین (ع) ختم می‌شد. ایشان تأکید می‌کرد امام حسین (ع) منشأ همه اینهاست و اینقدر بزرگ است که همه اینها به او متوسل می‌شدند. نه تنها امامان، بلکه قبل‌تر از آن پیامبران نیز به ایشان متوسل می‌شدند.

خواندن زیارت عاشورا هر روز با صد لعن و صد سلام

مرحوم آیت‌الله بهجت هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام می‌خواند و بارها می‌گفت: آقایی از خدا خواسته بود تا زیارت عاشورایش هیچ روزی ترک نشود حتی در روز مرگش. ایشان نمی‌گفت که این درخواست خود من است. در حالی‌که ما می‌دیدم خودش هر روز این کار را می‌کرد.

ایشان روز یکشنبه رحلت کرد. یک روز قبلش که شنبه بود، دیدم ایشان مشغول خواندن زیارت عاشورا شده بود و هنگامی که برای رفتن به درس جلوی در ایستاده بود، صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌شمرد. آن روز از همه روزها سرحال‌تر بود.

ایشان هر روز که به درس می‌رفت، شاید با تأخیر می‌رسید. به هرحال سن ایشان بالا بود و کمی کارها با تأخیر انجام می‌شد. خودشان می‌گفت کاری مانند لباس پوشیدن که در گذشته در عرض پنج دقیقه انجام می‌دادم، شاید الآن بیست دقیقه از من وقت می‌گیرد.

ایشان همیشه تا آماده می‌شدند، چند دقیقه‌ای از وقت گذشته بود که به دم در می‌رسیدند. ولی آن روز آخر، نیم ساعت زودتر جلوی در نشسته بودند و صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌گفتند که پس از آن عارضه‌ای به ایشان دست داد که گفت من امروز به درس نمی‌روم.

مرحوم آیت‌الله بهجت تا لحظات آخر به خواندن زیارت عاشورا آن هم با صد لعن و صد سلام و حضور در مجلس سیدالشهدا (ع) التزام داشت. حتی در حالت مریضی می‌گفت من را به مجلس ببرید که می‌خواهم طلب شفا در مجلس امام حسین (ع) کنم.

پس از من، از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید

* سفارش آیت‌الله بهجت در مورد عزاداری برای اباعبدلله علیه‌السلام چه بود؟

ـ سفارش پدرم همیشه این بود که خدا می‌داند این توسلات برای انسان چه می‌کند. این توسل برای انسان یک ارتباط است. چه‌طور وقتی یک لامپ را به الکتریسیته متصل می‌کنیم، نور می‌دهد. انسان اگر به اینها متوسل شود، اسباب وصل می‌شود. این توسل، یاد معشوقِ معشوق افتادن است. چون این بزرگواران عاشق خداوند بودند و خدا نیز عاشق آنها بود.

انسان وقتی به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. این توسلات انسان را خدایی می‌کند. نظر ایشان این بود که انسان هرچه می‌تواند در این زمینه کم نگذارد. لذا خود ایشان با آخرین توانش می‌آمد.

ایشان در وصیت‌نامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید. ایشان می‌گفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم روضه اباعبدلله (ع) را بگیرید. ایشان روی این مسائل خیلی توصیه و تأکید داشت.

شرکت در مجالس روضه سیدالشهدا علیه‌السلام تعظیم شعائر است

* خود ایشان چه عمل خاصی را در ماه محرم انجام می‌دادند؟

ـ یکی از کارهای ایشان این بود که در مراسم مختلفی که برای اباعبدلله (ع) گرفته می‌شد، به اندازه توانشان شرکت می‌کردند. از زمان قدیم که من بچه بودم، ایشان به شرکت در این مجالس التزام داشت. شرکت در مجالس این بزرگواران را عظمت بخشیدن به یاد و نام آنها می‌دانست.

لذا می‌گفت شرکت در این مجالس تعظیم شعائر است. ما باید به شعائر خود عظمت بخشیده و عزیز نگه داریم و برایمان مهم باشد و به آنها اعتنا کنیم و برایشان وقت بگذاریم و عمر عزیز خود را صرف آن کنیم. در این روزها خواندن زیارت عاشورا را به خصوص در تاسوعا و عاشورا با احوالات بیشتری انجام می‌داد.

به ما توصیه می‌کرد در این روزها (ایام محرم) این زیارت را بخوانید. مطلب دیگر اینکه خنده ایشان اصولا صدا نداشت و همیشه در حد یک لبخند بود. اما در این روزها ایشان اصلا همان لبخند را هم نداشت و پیوسته گرفته بود و به یاد امام حسین (ع) در حزن بود و می‌گفت: همین به یاد آنها بودن را فقط خدا می‌داند چقدر اجر دارد.

ایشان اصرار داشت وقتی مجلس می‌گیرید، برتری‌ها و امتیازات اهل بیت (ع) را بگویید. فضائل و مناقب این حضرات را بگویید و نسبت به این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر گریه و اشک شما نمی‌آید، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید. تباکی کنید.

شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان محبت ذی‌القربی و اجر رسالت پیامبر(ص) است

آیت‌الله بهجت همیشه می‌گفت: شرکت در مجالس سیدالشهدا (ع) محبت به ذی‌القربای پیامبر (ص) است. در آیه قرآن است که شما به ذی‌القربای پیامبرتان محبت کنید. پیامبر(ص) فرمود من پیامبر شما بودم و از شما چیزی نمی‌خواهم و اجر و مزدی جز محبت به نزدیکانم نمی‌خواهم.

خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: «قل»، بگو من از شما اجر نمی‌خواهم، فقط به نزدیکانم محبت کنید. محبت می‌خواهم. این خیلی لطیف است. چون انسان بالاترین چیزی که می‌تواند بدهد، محبت و عشق و دوستی است و خداوند و پیامبرش فقط همین را از انسان می‌خواهند.

پدرم می‌گفت شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان ابراز عشق و محبت است. همان دوستی و محبت ذوی‌القرباست که خداوند دستور داده است. این شرکت در مراسم اجر رسالت پیامبر (ص) است. شما به این نیت برو و به خدا بگو تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو می‌خواهی انجام می‌دهم. به کسانی که تو دوستشان داری و عزیز می‌داریشان، محبت می‌کنم.

ایشان در عبارت دیگری می‌گفت بر همه لازم است این کار را انجام بدهند. در این کاری که از دست برمی‌آید، کوتاهی نکنند و در این مجالس شرکت کنند و صرفا با ریتم مداح به هیجان نیایند و چیزی که آنها را به هیجان می‌آورد، عشق باشد.

+ نوشته شده در  جمعه دهم آذر 1391ساعت 22:3  توسط shams  |  نظر بدهید

                             محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه

/همراه با کاروان کربلا/ در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری قمری، اسرای کربلا وارد شهر کوفه شدند.

رخدادهای سیزدهم ماه محرم سال 61 ه- ق به شرح زیر است:alt

 

1. اسرای اهل بیت(ع) در مجلس ابن زیاد

 

پس از آن‌که اسرا و سرهای مقدس شهدای کربلا را در شهر کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را در برابرش گذاشتند. آن‌گاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(ع)، در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس کرده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند.

 

2. اسرای اهل بیت (ع) در زندان کوفه

 

پس از مجلس سوم ابن زیاد، اهل بیت (ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند.

 

3. خبر شهادت امام حسین (ع) در مدینه و شام

 

ابن زیاد به مدینه و شام، نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین (ع) را منتشر ساخت.

 

4. شهادت عبدالله بن عفیف

 

"عبدالله بن عفیف ازدی" از اصحاب امیرالمومنین (ع) بود که در جنگ‌های جمل و صفین دو چشم خویش را از دست داده و از آن پس مشغول عبادت بود.

 

او هنگامی که شنید پسر زیاد به امیرالمومنین و امام حسین علیهم السلام نسبت کذب و دروغگویی می‌دهد، از میان جمعیت برخاست و گفت:

 

"ساکت باش ای پسر مرجانه، دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا، فرزندان پیامبر (ص) را می‌کشی و در منابر مومنین این چنین سخن می‌گویی؟"

 

ماموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیله‌اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت‌های او و دخترش، دستگیر شده و همان‌طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید


:: بازدید از این مطلب : 180
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 10 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

ناگاه دیدم ابری از آسمان پایین آمد که مردان بزرگوار بسیاری در آن بودند، در میان آن‌ها مردی گندمگون ماه روی بود، او با سرعت در پیشاپیش آنها حرکت می‌کرد، آمد تا خود را بر سر مبارک امام(ع) انداخت و شروع کرد به بوسیدن دندان‌های آن حضرت در حالی که می‌فرمود: فرزندم تو را کشتند؟ آیا آن‌ها تو را نشناختند و از نوشیدن آب تو را بازداشتند؟ ای فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و این پدرت علی مرتضی، و این برادرت حسن، و این عموی تو جعفر و این عقیل و این‌ها حمزه و عباس هستند. یکی از مسائل بسیار خواندنی که در کشمکش حرکت و قیام امام حسین(ع) به وقوع پیوسته معجزاتی است که از حضرت سیدالشهداء(ع) بسیار دیده شده، خواه زمان حرکت از مدینه خواه حتی پس از شهادت!

 
 
حضرت سیدالشهداء(ع) که از هر نظر به شهادت خود آگاه بودند و هنگامی که می‌خواستند از مدینه حرکت کنند، ام سلمه همسر پیامبر(ص) به خدمت ایشان رسید و عرض کرد: ای نور دیده من، مرا اندوهناک مکن در بیرون رفتن از مدینه بسوی عراق، چون من از جدت رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمودند: فرزند دلبند من حسین، در عراق، در زمینی که آنرا کربلا می‌گویند به تیغ ظلم و جفا کشته می‌شود.
سپس آن حضرت فرمودند: ای مادر، می‌دانم که شهید خواهم شد و چاره‌ای جز رفتن ندارم و به فرموده خدا عمل می‌کنم.

و چنانچه که در کتب مدینه المعاجز و ملحقات احقاق الحق نقل است، ایشان می‌فرمایند: به خدا سوگند؛ می‌دانم در چه روزی کشته می‌شوم، و چه کسی مرا خواهد کشت، و در کدام بقعه مدفون خواهم شد و می‌دانم چه کسی با من از اهل بیت من و خویشان من کشته خواهد شد، و می‌خواهی ای مادر نشان بدهم جای شهادت خود را؟

و سپس آن حضرت با دست مبارک خود به سوی کربلا اشاره نمودند و به اعجاز آن حضرت زمین‌ها فرو رفت و زمین کربلا بالا قرار گرفت...

به احتمال قوی این نخستین معجزه‌ای بوده که از حضرت سیدالشهداء(ع) در راه رسیدن به شهادت و تقرب به خدا، از ایشان سرزده و جالب است بدانید که پس از آن نیز معجزاتی بسیار عجیب تر از این حضرت نمایان گردیده به نحوی که اکثر راویان و منابع آنها را نقل کرده‌اند. متوسل در باب این معجزات می‌نویسد:

امام حسین(ع) پس از طی مراحل و رسیدن به خاک کربلا، دیگر اسبشان قدم از قدم برنمی‌داشت تا آن اسب را عوض کردند، سپس اسبی دیگر برای حضرت آوردند و آن هم گامی بر نداشت تا آن که پنج اسب را به همین منوال عوض کردند و هیچکدام راه نرفتند و حضرت پس از دیدن این صحنه‌ها از نام آن سرزمین جویا شدند و پی به ماجرا بردند!

چشمه‌ای که بدست امام حسین(ع) نمایان شد


در روضة الشهدا این گونه نقل شده است که در روز هشتم محرم بود که در لشکرگاه امام حسین(ع) آبی پیدا نمی‌شد و تمامی لشگر و اطفال به تشنگی مبتلا شده بودند و فریاد العطش العطش سر می‌دادند. امام حسین(ع) پس از دیدن این وضعیت برخاستند و به موضعی تشریف بردند و فرمودند: این موضع را بکنید.

زمانی که کندند، چشمه  آبی زلال و شیرین پدیدار گشت و همه لشگر از آب خوردند و اسبان خود را نیز سیراب کردند و پس از آن فوراً آن چشمه ناپدید شد و هر چه جستجو کردند از آن اثری ندیدند!

تو به سوی ما می آیی!
عصر روز تاسوعا عمر بن سعد لشکر خود را فراخواند و پیش از غروب آفتاب به خیام امام حسین(ع) حمله نمود. امام که در جلوی خیمه‌شان نشسته و دو زانو را دربند شمشیر قرار داده بودند و در اثر خستگی خوابشان برده بود، ولی خواهرشان حضرت زینب(س) بیدار بودند، از این ماجرا آگاه گشتند، به نحوی که در کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع) نقل است: حضرت زینب(س) صدای حمله  سپاه را از نزدیک می‌شنود و با ملایمت به برادر نزدیک شده و می‌گوید: برادر بانگ و فریاد نزدیک می‌شود آیا نمی شنوید؟ امام سر برمی‌دارند و می‌گویند: جدم رسول خدا(ص) را در خواب دیدم، به من فرمود: تو نزد ما می‌آیی!

خواهر بزرگوارشان سیلی به صورت خود نواختند و فرمودند: ای وای! ای وای! و امام فرمودند: خواهر بزرگوارم وای بر تو نباشد و آرام باشد، زیرا این حق است.

خداوندا، بچشان به او عذاب آتش را در دنیا!

محمد رفیع گرمرودی تبریزی می‌نویسد؛ هنگامی که ابن جویریه مزنی، چون نگاهش به آتش در خندق‌های اطراف چادرها افتاد، مشغول به دست زدن شد و فریاد کشید: ای حسین و ای یاران حسین بشارت باد بر شما آتش دوزخ و براستی چه شتاب کرده‌اید بسوی این آتش!

امام فرمودند: این مرد کیست که این سخنان را می گوید؟ عرض کردند: ابن جویریه مزنی است، و سپس حضرت اینگونه بر او نفرین کردند: خداوندا؛ بچشان به او عذاب آتش را در دنیا، بلافاصله پس از گفتن این سخنان، اسب آن ملعون رمیده، و آن را در همان خندق (که بوسیله  آن امام و یارانش را مسخره می‌نمود) انداخت و آتش کارش را ساخت و امام پس از دیدن این واقعه فرمودند: الله‌اکبر، من دعوة ما اسرع اجابت‌ها، الله‌اکبر، چه زود این نفرین اثر نمود.

بازپس فرستادن نامه خدا از سوی امام!

در کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع) به نقل از اسرار حسینیه، آمده است: زمانی که سیدالشهداء(ع) با صدای بلند و غمگینانه ندا داد آیا یاوری هست که مرا یاری کند، پایه‌های عرش خدا لرزید و آسمان‌ها گریستند و فرشتگان ضجه زدند و عرض کردند: پروردگارا؛ این حبیب تو و نور چشم حبیب توست، به ما اجازه بده تا یاریش کنیم.

 پس صحیفه‌ای (نامه‌ای) از آسمان در دست آن حضرت افتاد و هنگامی که پشت صحیفه را نگاه فرمودند مشاهده نمودند که با خطی روشن و واضح نوشته شده است: ما مرگ و شهادت را بر تو واجب ننموده‌ایم و تو مختاری که انتخاب کنی، و بدان که مقام تو در نزد ما محفوظ است و اگر بخواهی ما این گرفتاری را از تو برطرف می‌سازیم، بدان که همه آسمان‌ها و زمین و جن و فرشتگان را به فرمان تو درمی‌آوریم و هر گونه که می‌خواهی به آنان فرمان ده تا آنان این کافران و از خدا بی خبران را نابود کنند.

در آن هنگام تمام آسمان‌ها و زمین پر بود از فرشتگانی که سلاح‌هایی از آتش در دست داشتند و منتظر فرمان امام حسین(ع) بودند.

هنگامی که امیر عالم از مضمون نامه پروردگار خویش آگاهی پیدا نمودند، صحیفه را به آسمان فرستادند و فرمودند: پروردگارا؛ دوست دارم، که هفتاد بار یا هفتاد هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم، و همچنان در طاعت و بندگی و دوستی تو باشم و من از ادامه زندگی بعد از کشته شدن یارانم بیزارم.

دیدار سلطان هندوستان با امام، چند ساعت قبل از شهادت!

در تذکرة الشهداء، تألیف ملاحبیب‌الله کاشانی ماجرای جالبی از دیدار امام حسین(ع) با سلطان هندوستان، آن هم فقط چند ساعت قبل از شهادت ایشان آمده که بی شک به معجزه‌ای می‌ماند.

در سرزمین هندوستان، سلطانی بود که «قیس» نام داشت و از محبان حضرت سیدالشهداء(ع) بود. وی در روز عاشورا به قصد شکار به صحرا رفت و آهوئی نظرش را جلب کرد و در پی آن از همراهانش جدا شد تا به دره‌ای رسید و آهو از نظرش ناپدید شد و ناگه شیر عظیمی در مقابلش حاضر شد و راه او را بست. قیس که حیران شده بود و از طرفی نیز خبر نداشت که امام حسین(ع) در کربلا است، روی به مدینه کرد و عرض نمود: یا اباعبدالله، مرا دریاب.

آن حضرت در همان حال که مشغول جنگ بود، به چشم برهم زدنی خود را به سلطان قیس رسانید و آن شیر را از او دفع نمود، سپس قیس نگاه کرد و بزرگواری را دید که چهره‌اش مانند خورشید می‌درخشید ولی بدنش از فراوانی جراحات جای سالمی نداشت، عرض کرد: جانم فدایت تو کیستی که مرا نجات دادی؟ حضرت فرمود: منم حسین بن علی بن ابیطالب که به او پناه بردی و استغاثه کردی.

سپس قیس عرض کرد: این زخم‌ها چیست بر بدنتان؟ حضرت بطور خلاصه ماجرای کربلا را برای وی نقل نمودند. قیس که بسیار متأثر شده بود عرض کرد: سرور من؛ مرا چندین هزار لشگر است، اجازه فرما تا به یاری شما بیاییم. حضرت فرمودند: ای قیس؛ به وعده  شهادت من بیش از چند ساعت نمانده... و سپس حضرت از مقابل سلطان قیس ناپدید گردیدند.

عکس‌العمل شیطان از شهادت سیدالشهدا (ع)

متوسل می‌نویسد: در روایت‌های خاندان وحی، برای گریستن در مصایب آمده است، هیچ چیز شیطان را مانند ندبه کردن و گریه کردن بر حضرت سیدالشهداء(ع) به خشم نمی‌اندازد. در آخرین وصیت حضرت اباعبدالله(ع) به فرزند بزرگوارشان امام زین‌العابدین(ع) این گونه آمده است: ای فرزندم؛ سلام مرا به شیعیانم برسان و به آن‌ها بگو، پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس بر او نوحه‌سرایی کنید و به شهادت رسید، پس به او گریه کنید.همچنین در این زمینه به نقل از قدس آنلاین؛ در تذکرة الشهدا نقل شده است که پس از شهادت امام حسین(ع) ابلیس لعین از خوشحالی پرواز کرد و تمام زمین را گشت و شیاطین و عفاریت را به دور خود جمع کرد و گفت: ای شیاطین؛ ما امروز به آرزوی خود رسیدیم، و مردم را اهل جهنم کردیم، مگر کسی که در این مصیبت گریه کند و به دوستی و محبت آل محمد(ص) مصمم گردد. پس تا می توانید مردم را از این واقعه در شک اندازید و از آگاهی از این مصیبت باز دارید تا زحمت من به هدر نرود.

ران گندیده ابن زیاد

یکی دیگر از معجزاتی که پس از شهادت حضرت به وقوع پیوست در باب ابن زیاد (علیه العنة) رخ داد به نحوی که در کتاب ریاض القدس مکتوب است، آمده است: ابن زیاد، بعد از دیدن سر مبارک سیدالشهداء(ع) و زدن چوب بر چهره مبارک ایشان، سر مقدس امام حسین(ع) را گرفت و در صورت ایشان نگاهی کرد، ناگهان دست نحسش لرزید و آن خورشید فروزنده به زانوی او فرود آمد، قطره خونی به ران او چکید که از لباس او گذشت و ران کثیف او را سوراخ کرد و از سوی دیگر بیرون آمد. پس از این واقعه ابن زیاد آن زخم را هر چه مداوا می‌کرد خوب نمی‌شد و چون به شدت بوی تعفن از ران پایش به مشام می‌رسید، به ناچار دائم بر آن عطر می‌مالید که بوی بد آن را دیگران استشمام نکند!

آه دل ام کلثوم

در تذکره الشهدا نقل شده است که سهیل می‌گوید: هنگامی که سر امام حسین(ع) بر بالای نیزه بود، قصری را دیدم که پنج زن در آن نشسته بودند و در میان آن‌ها پیرزنی خمیده بود و چون سر مطهر به نزدیکی آن قصر رسید، پیرزن سنگی برداشت، و بر صورت امام حسین(ع) زد و به روایتی چنان با شدت آن سنگ را زد که از بالای نیزه سر مبارک بر روی زمین افتاد، ناگاه صدای ناله زنان و طفلان بلند شد.

پس چون ام کلثوم این صحنه را مشاهده کرد، بی طاقت گردید و گفت: خداوندا این زنانی را که در بالای این منظر، منزل دارند بزودی هلاک نما، هنوز دعای آن معصومه تمام نشده بود، که آن قصر خراب شد و آن زنان با جمعی بسیار هلاک شدند و سپس حضرت زینب(س) فرمودند: «الله‌اکبر، من دعوه ما اسرع اجابته»

خواب هنده زن یزید

یکی دیگر از ماجراهای مستند پس از شهادت امام حسین(ع) که در منابعی چون، بحارالانوار، الوقایع و الحوادث و منتخب نقل گردیده شده است ماجرای خواب هنده زن یزید است.

توسلی در این باره می‌نویسد: از هنده، زن یزید نقل شده است که گوید: شب هنگام به طرف رختخواب خود رفتم، دیدم دری از آسمان گشوده شد و فرشتگان دسته دسته به سوی سر مقدس امام حسین(ع) که نزد ما بود فرود می‌آمدند و می‌گفتند: السلام علیک یا أباعبدالله، السلام علیک یابن رسول‌الله.

ناگاه دیدم ابری از آسمان پایین آمد که مردان بزرگوار بسیاری در آن بودند، در میان آن‌ها مردی گندمگون ماه روی بود، او با سرعت در پیشاپیش آن‌ها حرکت می‌کرد، آمد تا خود را بر سر مبارک امام حسین(ع) انداخت و شروع کرد به بوسیدن دندان‌های آن حضرت در حالی که می‌فرمود: فرزندم تو را کشتند؟ آیا آن‌ها تو را نشناختند و از نوشیدن آب تو را بازداشتند؟ ای فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و این پدرت علی مرتضی، و این برادرت حسن، و این عموی تو جعفر و این عقیل و این‌ها حمزه و عباس هستند.

هنده گوید: هراسان و ترسان از خواب بیدار شدم، ناگاه نوری دیدم که بر سر مطهر امام حسین(ع) می‌درخشد.



:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 8 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams


:: بازدید از این مطلب : 156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 7 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

دوازدهم محرم؛ دفن شهدای کربلا/ ورود اسرا به کوفه

/همراه با کاروان کربلا/ روز دوازدهم محرم همزمان است با روزی که اجساد شهدای کربلا پس از آنکه مدت بسیاری بر روی خاک مانده بودند با حضور امام سجاد (ع) به خاک سپرده شد و نیز اسرای کربلا در این روز وارد شهر کوفه شدند.

رخدادهای روز دوازدهم محرم پیرامون واقعه کربلا به شرح زیر است:alt

 

1.دفن شهدای کربلا

 

روز دفن بدن‌های مطهر سیدالشهداء(ع) و اهل بیت (ع) و اصحاب آن حضرت، توسط امام سجاد (ع) به یاری جمعی از قبیله بنی اسد است، البته برخی از منابع تاریخ دفن شهدای کربلا را در سیزدهم محرم نیز ذکر کرده‌اند.

 

البته باید به این نکته توجه داشت از آنجایی که پیکر یک معصوم (ع) پس از ارتحال باید توسط یک معصوم دیگر دفن شود و همچنین سر از پیکر بسیاری از شهدای کربلا نیز جدا شده بود و کسی نبود تا آنها را شناسایی کند، امام زین العابدین (ع) طی الارض کرده و نسبت به دفن آن پیکرها مبادرت ورزیدند.

 

2.ورود اهل بیت(ع) به کوفه

 

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت (ع) با حالت اسارت به کوفه است. در این روز "ابن زیاد" فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و 10 هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیرالمومنین (ع) حرکتی نکنند.

 

سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت (ع) حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.

 

مردم با دیدن حالت زار خانواده پیامبر(ص) و سرهای بر نیزه و بانوان در محمل‌های بدون پوشش، صدا به گریه بلند کردند. زینت کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زین‌العابدین (علیهم السلام) به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه کردند، که عده‌ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، اما این دیگر هنگامی بود که خیلی دیر شده بود.

 

3.روز شهادت حضرت سجاد(ع)

 

همچنین خارج از بحث واقعه عاشورا ولی به خاطر ارتباط آن حضرت با این واقع باید گفت که شهادت امام زین‌العابدین(ع) بنابر قولی در این روز در سال 95 هجری در سن 57 سالگی واقع شده است.


:: بازدید از این مطلب : 191
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 7 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسرا از کربلا

/همراه با کاروان کربلا/ روز یازدهم محرم سال 61 ه - ق است و روز عاشورا، امام حسین (ع) و یاران باوفای‌شان همگی به شهادت رسیده‌اند ... دشمنان آن حضرت همگی شاد هستند ولی انگار شعله نهضت امام حسین(ع) نباید خاموش شود... کاروان اسرای کربلا با حضور امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) و بسیاری دیگر از اعضای کاروان سید الشهدا(ع) اندکی بعد باید به سوی کوفه حرکت کنند... .

رخدادهای روز یازدهم ماه محرم سال 61 ه - ق پیرامون قیام امام حسین (ع) در ادامه می‌آید:alt

 

1.حرکت کاروان اسرا از کربلا

 

عمر بن سعد در روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز گزارد و آنان را به خاک سپرد.

 

وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا بانوان خاندان پیامبر(ص) را بر شتران بی‌جهاز سوار کردند و حضرت سجاد(ع) را نیز با زنجیر مخصوصی بسته و بر شتر سوار کردند. هنگامی که آنان را مانند اسیران می‌بردند و از قتلگاه عبور دادند، نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین(ع) افتاد و لطمه‌ها بر صورت زدند و صدا به فریاد و ندبه برداشتند.

 

حضرت زینب کبری(ع) نعش برادر را به سینه خود چسبانید و با صوتی حزین گفت:

 

«یا محمداه (ص) این حسین توست که با اعضای پاره پاره در خون خویش آغشته است، این‌ها دختران تواند که اسیر شده‌اند، این حسین توست که بدنش بر روی خاک افتاده. پدرم فدای کسی باد که جراحتش دوا نپذیرد، پدرم فدای کسی باد که با غصه از دنیا رفت، پدرم فدای کسی باد که لب تشنه شهید شد».

 

حضرت سکینه(ع) نیز جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض کرد:

 

پدر جان، قتل تو چشم دشمنان را روشن و دل‌شان را شاد کرد، پدر جان بنی امیه مرا در کوچکی یتیم کردند... .

 

2. تشکیل مجلس ابن زیاد

 

روز یازدهم عمربن سعد به کوفه آمد. ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس راس مطهر امام حسین (ع) را نزد او گذاشتند و او به آن نگاه و تبسم ‌کرده و با چوبی که در دست داشت به آن جسارت می‌کرد.

 

3. حرکت اهل بیت امام حسین(ع) به سوی کوفه

 

عصر روز یازدهم اهل بیت(ع) را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند. نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند. بنابراین آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه‌های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر بن سعد مانند فرماندهی که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.(


:: بازدید از این مطلب : 123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

وقایع ماه محرم الحرام

شب عاشورا

1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

دهم محرم الحرام عاشورا

1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه



:: بازدید از این مطلب : 130
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 3 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams
تاریخ انتشار : جمعه 3 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

سکوت برخي خواص موجب بروز عاشوراي 88 شد

مسئول بسيج دانشگاه تربيت مدرس گفت: خواص همواره در طول تاريخ اسلام نقش هدايت‌ صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي جامعه را بر عهده داشتند، لذا نقش خواص در بروز فتنه عاشوراي 88 امري غيرقابل انکار است.

مسئول بسيج دانشجويي در گفتگو با باشگاه خبرنگاران اظهار داشت: عاشوراي 88 عده‌اي با هياهو، عده‌اي با انديشه‌هاي سکولاري خود و عده‌ ديگر نيز با سکوتشان موجب دامن‌زدن به بي‌حرمتي ها شدند، لذا سران اصلاحات به صورت قاطع و انقلابي اين عمل شنيع را محکوم نکردند.alt


مسئول بسيج دانشجويي تربيت مدرس به نقش خواص در جامعه اشاره کرد و گفت: در طول تاريخ اسلام، خواص نقش مهمي را در هدايت صحنه‌هاي سياسي،‌ اجتماعي جامعه بر عهده داشتند، لذا نقش خواص در بروز فتنه عاشوراي 88 امري غيرقابل انکار است.



:: بازدید از این مطلب : 179
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 3 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

وبلاگ گوناگون ها در جدیدترین نوشته خود آورده است:alt

به گفته یکی از خادمان حرم علمدار کربلا شیخ عباس ۷۴ ساله که قدیمترین خادم با ۳۶ سال خدمت در حرم ان حضرت است.درباره ی آبی که در اطراف قبر علمدار کربلاست اینگونه میگوید:ماجرا را زبان این پیر غلام پی میگیریم.

قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از ۴۰۰ سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.

اما یک فرد از خدا بی‌خبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، می‌خواهم آزمایش کنم این آب از کجا می‌آید و بعد آن دو چشمه را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد.اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشم‌های کور شده را شفا می‌داد. از ۵۰ سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد می‌شود. وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت ۱۰ روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.

وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌اید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.

این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است.

ویژگی دوم آن که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل(ع) است آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمی‌کند.



:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 3 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shams

15 روز در برزخ بودم و حال مادر علی‌اصغر(ع) را درک کردم

 نرگس حسینی از جمله مادران شرکت کننده در همایش شیرخوارگان حسینی می‌گوید: کودک من در ابتدای تولد تشنج پیدا کرد و از نظر ذهنی دچار مشکل شد. برای همین به حضرت سیدالشهداء و رقیه(س) متوسل شدم و کودکم شفا گرفت.

خبرگزاری فارس: 15 روز در برزخ بودم و حال مادر علی‌اصغر(ع) را درک کردم

-------------------------------
 

امروز هشتم محرم الحرام، به عنوان شیرخواره حسین(ع) یعنی روز علی‌اصغر(ع) نام گرفته است. یک دهه است که نقاط مختلفی در داخل و خارج کشور اقدام به برگزاری همایش شیرخوارگان حسینی می‌کنند تا شاید اندکی اندوه دل رباب و اباعبدالله الحسین(ع) را تسکین بخشند.

«بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» یا علی اصغر حسین(ع)!

آخر به کدامین گناه، حرمله گلوی کوچکت را شکافت و با تیر سه شعبه، تو را برای همیشه سیراب کرد.

لب‌های کوچک و ناز علی اصغر همانند دشتی کویر در جست‌وجوی جرعه‌ای آب بود که ناگاه با تیر گران دشمن به اجابت رسید. 

خیابان‌های اطراف مهدیه تهران، مملو از مادرانی است که کودکان خویش را در آغوش گرفته‌اند تا از همان دوران طفولیت، محبت مادر و فرزندی را از نوع رباب و علی اصغر(ع) را نظاره کرده و اندکی هم طعم هجران رباب را در فراغ طفل شیرخواره‌اش تجربه کنند.

شیرخوارگان و کودکان از اینکه همراه با مادران خود در مجلسی به نام دردانه امام حسین(ع) شرکت کرده‌اند غرق در شعف هستند و افتخار می‌کنند که امروز لباس سربازی بر تن کرده‌اند و مادرانشان نیز با عشقی توصیف نشدنی نسبت به امام حسین(ع) در این میهمانی شرکت کرده‌اند گویی قرار است با مولای خویش تجدید بیعتی کرده و فرزندانشان را بیمه علی اصغر اباعبدالله الحسین(ع) کنند.

 

 

* فرزندم را آورده‌ام تا حسینی شود

زهرا علوی از جمله مادرانی است که به همراه نوزاد شش ماه خود، محمد حسین در همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کرده است. او 37 سال سن دارد و خود را عاشق امام حسین(ع) می‌داند.

مادر محمدحسین می‌گوید: از اینکه بچه‌ام را آوردم در این مجلس تا حسینی شود حس بسیار خوبی دارم و امیدوارم تا آخر عمر، ادامه دهنده راه علی اصغر(ع) باشد.

* پانزده روز تمام، میان برزخ و جهنم، حس خانم رباب را درک کردم

نرگس حسینی نیز هدف خود را از شرکت در همایش شیرخوارگان حسینی، شفا گرفتن طفلش عنوان می‌کند.

 مادر مائده می‌گوید: کودک من در ابتدای تولد تشنج پیدا کرده بود و عقب مانده ذهنی شده بود در همین زمان بود که به حضرت سیدالشهداء و حضرت رقیه متوسل شدم و نذری کردم و الحمدلله امروز جواب گرفتم.

 

حسینی ادامه می‌دهد: واقعا حس خوبی دارم و معتقدم هر کسی که بر در خانه امام حسین(ع) بیاید مطمئنا بدون پاسخ نخواهد ماند و از اینکه نظر لطف امام حسین(ع) شامل حالم شد خدا را شکر می‌کنم.

وی در پاسخ به اینکه اگر بخواهد جمله‌ای را به خانم رباب عرض کند چه می‌گوید، گفت: پانزده روز تمام، میان برزخ و دوزخ بودم و به راستی حس خانم رباب را درک کردم. امیدوارم فرزندم بزرگ شود و این کرامت امام حسین(ع) را فراموش نکند و در این راه گام بردارد.

* حس نزدیکی به انبیا و اوصیا را دارم


اعظم فلاح عزیزی، مادر 32 ساله‌ای است که به همراه دو فرزند خویش در همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کرده بود، گفت: حس بسیار خوب، راحتی، سبکی و حس نزدیکی به انبیا و اولیا و امام حسین(ع) دارم و آرزو می‌کند تمام کودکان جهان شاد و سالم باشند.

او می‌گوید: فرزندم را به این مجلس آوردم تا پیرو حضرت زهرا(س) شود و از امام زمان(ع) می‌خواهم که تمام جهان در صلح و آرامش باشند.

* نذر کردم اگر فرزندم از این مجلس شفا یابد، اسم او را علی اصغر بگذارم

فاطمه روشنی 33 ساله به یاد علی اصغر رباب در این مراسم شرکت کرده است و می‌گوید: آمده‌ام تا فرزندم را بیمه علی اصغر کند همچنین به نیت شفای مریضان و صدقه سر آنها شفای فرزند خویش است.

از او درباره بیماری فرزندش پرسیدم که گفت: فرزندش سعید 9 ساله است که به بیماری سی‌پی مبتلا است، قدرت تکلم ندارد، نمی‌تواند بنشیند، بینایی ندارد.

وی در خصوص اینکه اگر بخواهد جمله‌ای را به رباب بگوید، چیست، گفت: از خانم رباب می‌خواهم که امشب با دستان کوچک علی اصغرش، دستی بر سر کودکان مریض بکشد.

مادر سعید ادامه می‌دهد: نذر کردم اگر فرزندم از این مجلس شفا یابد اسم او را علی اصغر بگذارم.   

* می‌خواستم حس و حال خانم رباب را درک کنم

فهیمه شکاری مادر محمدیحیی نیز می‌گوید: از اینکه توانستم در مراسم شیرخوارگان حسینی شرکت کنم خیلی خوشحالم و خداوند را به خاطر این توفیق شکر می‌کنم.

وی درباره هدف خود از شرکت در این مراسم می‌گوید: می‌خواستم حس و حال حضرت رباب را درک کنم.

 

* نذر کردم اگر فرزندم سالم به دنیا بیاید او را لباس علی اصغر بپوشانم

فاطمه حسین‌لو، 25 سال دارد و از حس و حالش در مجلس شیرخوارگان حسینی می‌گوید: حس و حال عجیبی است که تا مادر نشوی آن را درک نخواهی کرد که حضرت رباب چه رنج و سختی‌هایی را تحمل کرده است.

وی ادامه می‌دهد: نذر کردم اگر فرزندم سالم به دنیا بیاید او را لباس علی اصغر بپوشانم و به این مراسم بیاورم و خیلی به امام حسین(ع) ارادت دارم.



:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 3 آذر 1391 | نظرات ()